روز مره ها

ساخت وبلاگ
از 24 ابان ماه هفته کتاب و کتابخوانی و البته روز کتابدار اغاز میشه این روز رو به همه ی همکارهای محترم تبریک میگم و اطلاع رسانی کنم که هفته کتاب عضویت تو کتابخانه های عمومی رایگان انجام میشه(البته به جز 500صدور کارت عضویت) فرصت خوبیه که عضو کتابخونه ها شین و تا یک سال کتاب بخونید الی جون روزت مبارک  کاش پرکاری تیروییدم خوب شه و ورم چشمم هم بخوابه نشالله هر چه زودتر  تنم مثل روز اول سالم و سلامت شه + نوشته شده در  دوشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۶ساعت 7:18&nbsp توسط گلی  |  روز مره ها...ادامه مطلب
ما را در سایت روز مره ها دنبال می کنید

برچسب : کتابدار, نویسنده : 7g00li11b بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 18:56

از صحنه های دیگه ای که یادم مونده از دریا براتون بگم این بود که خوب تو خانه کتابدار همکارا هم میان دیگه ی زن و شوهر و ی بچه که نمیدونم خانمه همکارمون بود از بس که غد بود یا اقاهه هم بودن که توی پارکینگ خانه کتابدار هم قفل فرمون میزدن به ماشینشون تا این حد خلاصه عصرا میرفتن لب دریا و ی بار من دیدم هر دو رو به دریا وایستادن و خانمه هی دست مرده رو میگیره و مرده عین خیالش نیست همونجور صاف وایستا روز مره ها...ادامه مطلب
ما را در سایت روز مره ها دنبال می کنید

برچسب : استدلال, نویسنده : 7g00li11b بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 15:50

صبح روز شنبه سلام رفقا نصف سال داره تموم میشه خوب خداروشکر نیم سال بدی نبود دوتا سفر رفتم یکم قرضها رو پرداخت کردم با دوستان جدید اشنا شدم گوشی نو خریدم وزنم بیشتر شد که شاید نمود بهبودی باشه امیدوارم دست و بالم بازتر شه تو نیمه جدید خبرهای خوش بیشتری بهمون برسه سفربتونم برم دوباره و اگر صلاحه نیمه یی که معلوم نیست کجا گم شده رو پیدا کنم یا منو پیدا کنه + نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم روز مره ها...ادامه مطلب
ما را در سایت روز مره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7g00li11b بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 15:50

ی بار این گل پسر ما بچه مهم بود خوب میرفت ماموریت اخر هفته ها با کله گنده ها من دلم تنگ شده بود بهش ی پیام دادم عصر بهم زنگ زد داشت منو دعوا میکرد اما شاید قشنگترین دعوایی باشه که تو زندگیم کسی بامن کرده بهم گفت گلم مگه من نگفتم وقتایی که من ماموریتم بهم پیام نده خودم بتونم زنگ میزنم بهت حالا اون پیامت رو فک کنم کسی خونده چون من بازش نکردم حالا نمیدونم کی خونده دیگه هیچی نگفت آخرش هم کلی گفت روز مره ها...ادامه مطلب
ما را در سایت روز مره ها دنبال می کنید

برچسب : عزیزترین, نویسنده : 7g00li11b بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 15:50

امروز ی مراسم مسخره داریم

حوصله و اعصابشم ندارم

اما چه کنم که مجبورم

بزار انجام شه شرش بخوابه

دیروز میگو خریدم

مامان ی بار گفت من دلم میخواد میگو بخورم

منم گفتم باشه میخرم برات

دیروز خریدم

امروز بپزم با پلو ببینم ذائقه امون بهش میخوره یا نه

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۶ساعت 7:43  توسط گلی  | 
روز مره ها...
ما را در سایت روز مره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7g00li11b بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 15:50

پسر نازم

خوشگل مامان

گل پسرم

کی باشه من تو رو ببرم مدرسه کلاس اولی باشی

دورت بگرده مامان

حتما پسر خوشگلی از کار در میای

خوشگل و شیرین زبون و خوردنی

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 11:30  توسط گلی  | 
روز مره ها...
ما را در سایت روز مره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7g00li11b بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 15:50

تمام مردان این شهر شاعرند  ! باور کن  !! حالا یکی شعر می نویسد ، یکی نشانی تمام گل فروشی ها را می داند ، یکی از سر کار زنگ می زند ، و یکی هم لابلای خرید های روزانه یک کرم مرطوب کننده دست می خرد  !   تمام مردان این شهر شاعرند ، و می دانند زیباترین شعری که  تاکنون یک مرد سروده است ، خنده یک زن است  . روز مره ها...ادامه مطلب
ما را در سایت روز مره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7g00li11b بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 10:24

خوب

صبح آخرین روز کاری

نفس خاله اومده

صبح ساعت 3 رسیدن

اینقدر به مامان و باباشون گفتن دوتایی که بریم سبزوار

دیگه مامانش دوتاشونو برداشته آورده

اخ از این لپای پسرم

بووووووووسیدنی من

تو خواب کلی بوسیدمش

کاش ی پسر میداشتم

+ نوشته شده در  پنجشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 7:40  توسط گلی  | 
روز مره ها...
ما را در سایت روز مره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7g00li11b بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 10:24

22 خرداد 96

تاریخ اولین روزی که من به تنهایی ماشینو از پارکینگ درآوردم

و یک ساعت رفتم خیابون گردی

با خواهرم

خب استرسم بیشتر از بقیه موارد بود ک داداش یا بابا بودن

اما با ارامش رانندگی کردم

آرامشم بیشتر شه حله

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۶ساعت 7:39  توسط گلی  | 
روز مره ها...
ما را در سایت روز مره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7g00li11b بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 10:24

من خیلی بچه دوست دارم

تهران ک بودم

همسایه رو ب رویی خونه داداشم با زنداداشم رفت ازمایش و تست بارداریش مثبت بود

خب خیلی خبر خوبی باید باشه

از اون طرف الان

رفته بودیم طبقه پایین مراسم ختم

یکی از خانمهای همسایه

برا سری دوم حامله شده

دوماهه

خبرشو شنیدم

منم بچه میخوام

خیلی

 من ناراحتم

پکر و کلافه

+ نوشته شده در  چهارشنبه سوم خرداد ۱۳۹۶ساعت 18:4  توسط گلی  | 
روز مره ها...
ما را در سایت روز مره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7g00li11b بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 11:03